پیش از اینکه نقد قسمت اول سریال The Last Of Us بپردازیم، تاریخچه بازی ویدئویی این اثر را مرور میکنیم. بازی آخرین بازمانده از ما، یکی از بازیهای محبوب ویدئویی در سبک اکشن، ماجراجویی و ترس و بقا میباشد. این بازی را شرکت ناتی داگ توسعه داده و توسط سونی اینتراکتیو انترتینمنت برای کنسول پلیاستیشن ۴ منتشر شده است. بازی با داستانی در سال 2013 آغاز میشود؛ جوئل، قهرمان داستان، با دختر خود زندگی میکند و زندگی آنها به مسیر خود ادامه میدهد. رفتهرفته همشهریان جول به یک بیماری ناشناس مبتلا میشود. این ماجرا سبب از دنیا رفتن دختر جول در رخدادی تلخ میشود.
پس از ۲۰ سال از گذشت این ماجرا، جول همراه با تِس در جایگاه یک قاچاقچی کارهای مختلفی را انجام میدهند. جول که در این ۲۰ سال سعی در فراموش کردن گذشته دارد، با دختری به نام الی آشنا میشود. آشنایی او با الی، رخدادهای تازهای را در زندگیاش رقم میزند. پس از انتشار نسخه نخست این بازی، قسمت دوم آن نیز در تاریخ ۱۹ ژوئن ۲۰۲۰ (۳۰ خرداد ۱۳۹۹)، به صورت انحصاری برای کنسول پلیاستیشن ۴ منتشر شد.
گفته میشود کسانی که نسخه نخست بازی ویدئویی لست آو آس را بازی میکنند، غم بزرگی را در دل خود احساس خواهند کرد.
نقد قسمت اول سریال The Last Of Us
آنچه در نقد سریال لست آو آس برای قسمت نخست میتوان بیان کرد این است که اگرچه اغلب اقتباسها از یک بازی ویدئویی دچار دگرگونیهای فراوانی میشود؛ اما این سریال، به منبع اقتباس خود بسیار وفادار میباشد. در دقایق ابتدایی سریال به خوبی مشخص است که The Last Of Us، یک اقتباس ساده از یک بازی ویدئویی نمیباشد. فیلم با یک افتتاحیه بسیار سرد آغاز میشود.
قارچهای زامبیساز در سریال لست آو آس واقعیت دارند؟
در نخستین لحظات قسمت اول سریال، که در سال 1968 میگذرد، ما صحبتهای دو کارشناس همهگیری (اپیدمیولوژیست) را میشنویم که درباره احتمال وقوع یک همهگیری در آینده گفتگو میکنند. یکی از آنها، ویروسها را تهدید اصلی میداند و دیگری اصرار دارد که تهدید واقعی از سوی قارچها سرچشمه میگیرد. همانگونه که دکتر «نیومن» در سریال آخرین بازمانده از ما توضیح میدهد، خانوادهای از قارچهای انگلی زامبیساز به نام Cordyceps وجود دارد که بیش از 400 گونه را شامل میشود. هرکدام از این قارچها، گونه خاصی از حشرات مانند مورچه، سنجاقک یا سوسک را هدف قرار میدهند.
قسمت اول بخش اول: آغاز رویداد
داستان سریال همانند بازی در سال ۲۰۰۳ و با شخصیت سارا دختر ۱۴ سالهی جوئل آغاز میشود. با این آغاز، ما با پس زمینهی داستانی شخصیتها بیشتر آشنا میشویم و ارتباط و پیوند عاطفی بهتری با آنها برقرار میکنیم. همانطور که داستانِ سارا را دنبال میکنیم، به هرج و مرج کشیده شدن دنیا را نیز از زاویهی دید او تماشا میکنیم. ماشینهای پلیس و آتشنشانی که میبینیم که در حال رفت و آمد هستند. خانم ادلر، زن معلول همسایه، در حال تغییر و دگرگونی است. هواپیمای جنگی در آسمان دیده میشود. خشونتی عجیب شهر را فراگرفته و مردم را شوکه کرده است. این آشوب در آستانه ورود به خانه سارا و جوئل است.
روابط پدر و دختری در زادروز جوئل
در روز تولد جوئل، سارا برای او هدیهی خاصی را تدارک دیده است. هدیهای که ارزش معنویاش به هزاران هدیه پر زرق و برق میارزد. بعد از دادن هدیه و دیدن فیلمی که جوئل آن را دوست دارد، سارا در میانه فیلم خوابش میبرد. در صحنه بعد سارا تنها میشود و ما هشداری در تلوزیون میبینیم که از مردم میخواهد که از خانههایشان بیرون نروند. سارا که تنها در خانه گیر کرده اولین لحظات استرسزای سریال را برای مخاطب به وجود میآورد. به جزئیات به کار رفته در سکانسها، استفاده مناسب از قاببندیها، صداها، رنگها و آهنگها توجه کنید. در همین سکانسهای ابتدایی سریال نشان میدهد که به شدت به جزئیات اهمیت میدهد و این موضوعی است که از هر سریال قدرتمندی توقع داریم.
وحشت اغاز میشود
لحظاتی بعد جوئل، سارا و تامی (برادر جوئل) را در حال فرار از شهر میبینیم. سریال به بازسازی هرج و مرجی سراسر شهر میپردازد. خانههایی را میبینیم که در آتش میسوزد. مردم گرفتار در گوشه خیابان کمک میخواهند. مردم سراسیمه به هر طرف میگریزند. هواپیماهای مسافربری که در حال سقوط هستند، زامبیهای تازه نفسی که در حال خوردن جسد دیگر انسانها دیده میشوند. با جدا شدن تامی از جوئل و سارا استرس دوباره به سراغتان میآید. زامبیهای آخرینِ ما بسیار سریعتر و وحشتناکتر از آن چیزی هستند که تصورش را میکنید. آنها با پرشهای بلند و سریع خود را نزدیک میکنند و همین موضوع استرس بیشتری را به دل مخاطب میاندازد. این بخش از داستان با مرگ غمانگیز، تکان دهنده و تاثیرگذارِ سارا به پایان میرسد تا سرآغاز آخرین ما دقیقا مانند بازی درگیرکننده و دردآور باشد.
قسمت اول بخش دوم: بیست سال بعد
اکنون سریال به سال 2023 میرسد. بیست سال از آغاز همهگیری گذشته است. جهان به دوران وحشتناکِ آخرالزمان میرسد. به کل از تمدن به جز خاطرهای محو و البته ساختمانهای نیمه ویران چیزی باقی نمانده است. سریال حس مردگی، ویرانی و بیرحمی دنیا را به درستی در درونتان زنده میکند. این بخش از سریال به جهان سازی دنیای آخرین ما میپردازد. (هر چند کمی عجلهای ولی قابل قبول) به عنوان مثال این بخش گروههای مختلف از “فدرا” تا “کرم شب تاب” (Fireflies) را به شما معرفی میکند.
جهان ۲۰ سال پس از همهگیری تنها مشکل زامبیها و بیماری را ندارد بلکه گروههای مختلف با عقیدههای خاص خودشان به زندگی میپردازند. جهان سرشار از غارتگر میشود. ما حتی رواج بردهداری را در شهر میبینیم. در شهر گروههایی وجود دارند که هرکدام قوانین و نوع زندگی خاص خود را دارند و سریال در قسمت اول به معرفی بخشی از این جزئیات پرداخته است. فدرا گروهی از نظامیان هستند که حکومتِ مستبد خود را پایه گذاری کردهاند و با ایجاد ترس و زور حکومت میکنند و کرم شب تاب گروهی که به گفته خودشان برای آزادی و دموکراسی در حال جنگ با فدرا است.
در جستجوی یافتن برادر و آشنایی با الی
جوئل با یکی از دوستانش تس در ابتدا برای پیدا کردن برادرش و در ادامه برای همراهی با دختری به نام الی پا به ماجراجوییای خطرناک میگذارد. سفری که فراز و نشیبهای بسیار زیادی برای او به همراه خواهد داشت. او باید الی را به گروهی از افراد کرم شب تاب برساند، چون الی به شدت برای آینده این دنیا مهم است. در سکانس پایانی سریال میبینیم که الی با اینکه توسط قارچ سه هفته پیش آلوده شده همچنان زنده و سالم باقی مانده است. این دقیقا علت مهم بودن این دختر است چراکه شاید بتوان واکسنی از روی خون او ساخت.
الی دختر یتیمی است که تا اینجا سرسخت، سرکش و پرحرف نشان داده و دائما در حال کشف کردن و کنجکاوی در مورد چیزهای مختلف است و جوئل نیز کاراکتری حامی، دلسوز و بیرحم است که از گذشته رنج میبرد و هنوز اثرات مرگ دخترش بعد از ۲۰ سال رویش دیده میشود.
یکی از نکات بسیار مثبتِ قسمتِ اول، دیالوگها و ارجاعات کاملا یکسان سریال نسبت به بازی است. شوخی جوئل با سارا، صحبتهای الی با جوئل و بسیاری از جزئیات سریال دقیقا مانند بازی بازسازی شده است. لست آو آس در حقیقت میتواند به یکی از بهترین اقتباسها از یک بازی ویدئویی میتواند باشد. چراکه سازندگانش به داستان بازی اهمیت داده و ارجاعات بسیار زیادی را برای طرفداران بازی در سریال جا گذاشتهاند. در مورد بازی “پدرو پاسکال” و ”بلا رمزی” در نقشهای جوئل و الی فعلا صحبت کردن کمی زود است، ولی در کل پدرو پاسکال بیشتر به شخصیت جوئل میخورد و بلا رمزی حس الی بودن کمتری دارد! فعلا در این مورد اظهار نظرِ بیشتری نمیکنیم و منتظر قسمتهای آینده میمانیم.