فیلم سینمایی جنگیر، یکی از مهمترین فیلمهای ژانر وحشت به کارگردانی ویلیام فریدکین میباشد. بر اساس رمانی به همین نام از ویلیام پیتر بلتی ساختهشدهاست. از این فیلم به عنوان ترسناکترین فیلم تاریخ سینما یاد میشود. پیش از پرداختن به نقد فیلم جنگیر، میبایست با ژانر وحشت آشنایی مختصری داشته باشیم. وحشت یکی از ژانرهای اصلی سینما است که تاریخی مفصل همچون تاریخ سینما دارد.
معنویت هرگز متحدی همانند ویلیام فریدکین با فیلم جنگیرش نداشته است. صرف نظر از نظام اعتقادی تماشاگر، حقیقت پردازی مهیج و مبتکرانه فیلم همه تردیدها را به حالت تعلیق در می آورد؛ و حتی عابدترین شکاک را نیز درباره مفهوم مالکیت دودل میکند. فیلم فریدکین بر اساس رمان ویلیام پیتر بلاتی که در سال 1971 منتشر شد.
واکنشهای جهانی
فیلم The Exorcist مطالب خود را با استفاده از جلوههای عملی و گامهای سرسامآور تقویت میکند تا کتاب متفکرانه را تبدیل به یک تجربه معنوی تهاجمی و در عین حال عجیب و غریب کند. تهاجم وحشتناک کارگردان به حواس و ایمان بیننده، مخاطب را در معرض عذاب شیطانی و کلاستروفوبیک قرار می دهد که بیداری معنوی به دستآمده را قدرتمندتر میکند. از آنجایی که حتی اندکی از این دستاورد فیلم از زمان اولین نمایشش کم نشده، عنوان ترسناکترین فیلم ساخته شده تاریخ سینما را به خود اختصاص داده است.
پس از اکران اولیه در سال 1973، جمعیت اخلاقی فداییان مذهبی در سراسر جهان را آزار داد. آن ها به فیلم عنوان «نمایش مبتذل» را دادند؛ اگرچه فیلم دیگران را نیز تحت تأثیر قرار داد. گزارشهای مربوط به غش، حملات قلبی، سقط جنین و عدم پایان استفراغ به هیستری رسانهها دامن زد. برخی از تماشاگران پس از نمایش فیلم، تحت مراقبت های روانپزشکی قرار گرفتند. برخی دیگر نیز مرگ و خودکشیهایی را که در زمان این فیلم اتفاق افتاده بود را به دیدن این فیلم ارتباط دادند.
آلمان غربی با ممنوعیت نمایش فیلم در سینماها هیستری را بیشتر کرد. رتبه R تعیین شده توسط MPAA به دلیل ملایم بودن بیش از حد مورد انتقاد قرار گرفت، زیرا والدین هنوز هم می توانند فرزندان خود را برای دیدن آن ببرند. گروه های مذهبی معتقد بودند که هیچ کودکی نباید تحت هیچ شرایطی چنین وحشتی را تجربه کند. برخی از گروههای کاتولیک، فیلم را به خاطر معنویت پذیرفته شده آن تحسین کردند؛ در حالی که توسط دیگران به عنوان فیلمی «شیطانی» کاملا محکوم شد؛ مثلا بشارت دهنده بیلی گراهام، اعلام کرد هر فریم از سلولوئید آن شیطانی است.
چگونه ویلیام پیتر بلتی رمان جنگیر را نوشت؟
ویلیام پیتر بلتی قصد داشت رمان و فیلمش با احساسی از صحت و سقم درباره مسائل مربوط به ایمان و امکان تصرف روبرو شود. بلتی یک کاتولیک بود و در دانشگاه جرج تاون که وابسته به کلیسای کاتولیک (یسوعی) بود، تحصیل میکرد. او کتاب خود را بر اساس مجله یک کشیش در سال 1949 در مورد جن گیری یک پسر 14 ساله در کوه رینیر منتشر کرد. این جنگیری بعدا در گزارش غیرداستانی 1993 تحت مالکیت توماس بی. آلن منتشر شد؛ اگرچه در پرونده اصلی نه استفراغ پرتابه وجود داشت و نه خودارضایی با صلیب! با این وجود، جزئیات این پرونده الهام بخش بلتی شد تا با تردیدهایش پیرامون مالکیت در روایت مقابله کند و داستان جنگیر را بنویسد.
رمان حاصل فورا توجه هالیوود را به خود جلب کرد و به گفته فریدکین، فیلمنامه اولیه و طولانی بلتی که بر اساس رمانش ساخته شده بود، «بیش از حد» بود؛ آنها فیلمنامه را با کمک بلتی به نسخهای مختصرتر و کمتر نمادین بازنویسی کردند. همانطور که در برش اصلی به نظر می رسد، داستان با سرعتی پیش می رود که بیننده را با اطلاعاتی درباره شخصیتها و شیطان در حال رشد روی صفحه به لرزه در می آورد و در پایان با جنگیری به اوج میرسد. مضامین ماندگار فیلم که به مسائلی همچون خیر در مقابل شر، علم در برابر دین، جدید در برابر قدیم، و ایمان در برابر شک میپردازد، در اولین صحنههای فیلم به چشم میخورد.
اسطوره پازوزو
پدر مرین (ماکس فون سیدو) یک مقبره باستانی در نینوا را کشف میکند. او در آن مقبره، یک حکاکی کوچک از پازوزو (اسطورهای اهریمنی در میانرودان) مییابد. پس از مدتی پدر مرین نشانههایی از حضور سنگین پازوزو را احساس میکند؛ سپس در نمای بعد او با تندیسی بزرگ از پازوزو مواجه میشود. این نما نبرد آتی بین مرین و اسطوره اهریمنی را پیشبینی میکند.
پازوزو یکی از اساطیر میانرودان است که از او به عنوان پادشاه شیطانهای باد یاد میشود. او پسر هانبی و برادر هومبابا (نگهبان جنگل سدر) میباشد. او خدایی اهریمنی و ویرانگر است؛ اگرچه مردمان میانرودان برای مقابله با خطرات و بلاها، او را نیایش میکردند. پازوزو شیطانی از باد جنوب غربی است که برای آوردن قحطی در طول خشکسالی، و ملخ در فصل بارانی شناخته شدهاست.
پس از صحنه افتتاحیه فیلم در نینوا، داستان فیلم در جرج تاون (حومه واشینگتن دی سی) دنبال میشود. در این شهر، کریس مکنیل بازیگر (الن برستین) صدای خراشیدن موش ها را در اتاق زیر شیروانی خود می شنود؛ این شیطان باستانی خود را در برابر دنیای مدرن قرار میدهد. دختر 12 ساله او، رگان(لیندا بلر)، با یک تخته Ouija بازی می کند. او سوالات را مطرح می کند و “کاپیتان هادی” به او پاسخ می دهد. مادرش که یک زن مذهبی نیست، هیچ نگرانی نسبت به این رفتار نشان نمیدهد. مهمتر از همه، او یک عملگرا است و به چنین چیزهایی اعتقاد ندارد.
رفتهرفته رفتار رگان نامنظم میشود. اول، او رابطه مادرش با کارگردانش، برک دنینگز (جک مک گوران)، را با سوءظن ناروا زیر سوال می برد. آیا کاپیتان هودی می توانست به رگان دروغ گفته باشد تا مادر و دختر را از هم جدا کند؟ تغییرات او به علائم فیزیکی تبدیل میشود، زیرا در مهمانی مادرش روی فرش ادرار میکند، سپس به شدت روی تختش تشنج میکند.
نقد راجر ایبرت بر فیلم جنگیر
راجر ایبرت: جنگیر یکی از بهترین فیلمها در نوع خودش است.
شاید روزگاری که در آن زندگی می کنیم ما را برای این فیلم آماده کرده باشد؛ و فریدکین مسلما یک مورد خوب به ما داده است. من همیشه یک رویکرد کلی را به نقد فیلم ترجیح دادهام. از خودم می پرسم که یک فیلم چقدر در نوع خودش خوب است. جنگیر یکی از بهترین فیلمهای ساخته شده در نوع خود است. این نه تنها از ژانر وحشت و ماوراء طبیعی فراتر میرود، بلکه از تلاش های جدی و جاه طلبانه در همان جهتی که رومن پولانسکی «بچه رزماری» ساخته است، فراتر میرود.
این فیلم پیروزی جلوههای ویژه است. هرگز برای لحظات فیلم – نه زمانی که دختربچه توسط نفرتانگیزترین ارواح تسخیر میشود، نه زمانی که رختخواب در حال کوبیدن است و مبلمان در حال پرواز است و استفراغ در حال بیرون آمدن است – ما کمتر از این متقاعد نشدهایم. این فیلم حاوی شوکهای وحشیانه و فحاشیهای تقریباً غیرقابل توصیف است. اینکه رتبه R را دریافت کرده و نه X، حیرتانگیز است.
بازیگران فیلم از دیدگاه راجر ایبرت
اجراها از هر نظر متناسب با این فیلم ساخته شده است. الن برستین، به عنوان مادر دختر تسخیر شده، به ویژه صادق است. وقتی پزشکان و روانپزشکان در مورد ضایعات روی مغز صحبت می کنند و او می داند که چیزی عمیق تر و وحشتناک تر در حال وقوع است، ما ناراحتی او را احساس می کنیم. لیندا بلر، به عنوان دختر کوچولو، بدیهی است که در این نقش با یک مصیبت مواجه شده است و ما را از آن رنج میبرد. جیسون میلر، به عنوان یسوعی جوان، شکنجه شده، شک و تردید، باهوش است.
و انتخاب ماکس فون سیدو به عنوان جن گیر مسن تر یسوعی اجتناب ناپذیر بود. او آنقدر بحرانهای مذهبی و متافیزیکی را در فیلمهای برگمان پشت سر گذاشته است که به نظر میرسد در میدان نبرد الهیاتی مانند جان وین تعلق دارد که سوار بر اسب بود. در اوایل فیلم، تصویری قابل توجه وجود دارد که فون سیدو را با مجسمه ای باستانی و شیطانی روبرو می کند. این تصویر از بازی شطرنج فیلم «مهر هفتم» اینگمار برگمان وام نمی گیرد، بلکه باعث گسترش درگیری و افزایش شانس میشود.
نقد فیلم جنگیر: فرجام فیلم
نمای شاهکار پدر مرین در فضای مهآلود
مرین در یک شب مهآلود به خانه مک نیل میرسد که نور شومی از پنجره اتاق خواب رگان به سمت پایین مینگرد. بار دیگر، خیر و شر در موقعیت مربوط به خود در سمت راست و چپ قاب برای نبرد ایستادهاند. در طول جنگیری، مرین به کاراس هشدار میدهد که توهینهای طعمه شیطان را نادیده بگیرد؛ در ادامه فیلم، صدای رگان به صدای مادر کاراس تبدیل می شود و از او می پرسد که چرا اجازه داده است بمیرد. هیچ چیز برای کاراس به اندازه شنیدن صدای مادرش نمیتواند آزاردهنده باشد.
پیروزی ایمان و نیکی
مرین که آشکارا متزلزل و از نظر احساسی در خطر است، از کراس میخواهد که آنجا را ترک کند. پس از لحظاتی استراحت، کاراس به اتاق خواب برمیگردد و مرین را مرده میبیند و رگان تسخیرشده را میبیند که به خاطر پیروزیاش شادمان است. کراس به دختر حمله میکند و از شیطان میخواهد که در جسم خودش وارد شود و رگان را رها کند. هنگامی که اهریمن از جسم رگان خارج و به بدن کراس وارد میشود، چشمانش زردرنگ و پوستش کمی آبی میشود. او اکنون ایمانش را مجددا به دست آورده و از پنجره خودش را بیرون میاندازد و به سمت مرگ میرود. پوست او در این هنگام به حالت عادی خود باز میگردد. اگرچه در فیلم پیروزی با فداکاری به دست می آید، اما در نهایت ایمان و نیکی پیروز می شود.
حاشیههای فیلم جنگیر
واقعی بودن داستان جنگیر
همانطور که اشاره شد، فیلم براساس رُمان افسانه ایِ ویلیام پیتر بِلَتی ساخته شده است، اما خود این رمان از ماجرایی واقعی الهام گرفته است، ماجرای جن گیریِ رابی مانهایم. رابی مانهایم، نامی مستعار برای کودکی 14 ساله است که با خانوادهاش در ایالت مریلند زندگی میکردند. ادعا میشود که روح او در اواخر دههی 1940 توسط شیطان تسخیر شد. اولین بار این نام را تاریخدان توماس بی اَلن که تاکنون بارها مطالبی در مورد موضوع جنگیری مانهایم نوشته است، ابداع کرد.
شاهدان اصلیِ ماجرا به شدت از هویت واقعی این پسر محافظت میکردند و به همین دلیل استفاده از یک نام مستعار لازم بود. گفته شده است که مانهایم هیچ خاطرهای از تسخیر شیطانی خود به یاد نمیآورد و نزدیکان او هم به فراموش کردن آن حادثه راضی هستند. بنابراین اصل داستان تنها از طریق شاهدان عینیِ دیگر منعکس شده است.
روشهای شوم ویلیام فریدکین در کارگردانی فیلم
- گریم بیش از حد ماکس فون سیدو
- شلیک کارگردان به کنار گوش جیسون میلر برای دیدن واکنش طبیعی او
- آسیب دیدگی کمر لیندا میلر
- استفاده از دمای منفی 30 در لوکیشن فیلم
ویلیام فریدکین در انتخاب بازیگر نیز وسواسها درست و به جایی داشت. قرار بود جک نیکلسون بازیگر نقش پدر کاراس باشد اما ویلیام فریدکین معتقد بود که او برای بازی در نقش یک کشیش بیش از حد سنگدل و ناپاک هست! استودیو علاقه مند بود تا از مارلون براندو در نقش پدر مرین استفاده کند. اما فریدکین به شدت با این انتخاب مخالف بود و معتقد بود که در صورت حضور براندو در فیلم، « جن گیر » یک فیلم براندویی خواهد بود و آن فیلم مهمی که او قصد ساختنش را دارد نخواهد بود!