نقد فیلم پدرخوانده - ماورا مدیا

خودتو اینجا تبلیغ کن

نقد فیلم پدرخوانده

نقد فیلم پدرخوانده

امتیاز: 9.2
ماورا مدیا / فرزاد مداح

تازه‌های دنیای سرگرمی

تازه‌های دنیای نقد

جدیدترین اخبار سینما و تلوزیون

نقد فیلم پدرخوانده

نقد فیلم پدرخوانده

امتیاز: 9.2

ماورا مدیا / فرزاد مداح

مطالعه حواشی و نقد فیلم پدرخوانده، همواره یکی از جذاب‌ترین کارها بعداز دیدن فیلم است. این فیلم براساس رمانی با همین نام از ماریو پوزو نوشته شده است. همواره از پدرخوانده به عنوان یکی از برترین آثار تاریخ سینما یاد می‌شود. این فیلم در سایت IMDB رتبه دوم را از آن خود کرده است. همچنین فیلم در مجله سایت اند ساوند رتبه 3 براساس انتخاب کارگردانان و رتبه 12 از دید منتقدان است.

پدرخوانده، روایتی از یک آغاز و پایان است. داستانی‌ست از پدری درحال غروب و پسری که ناخواسته به قلّه‌ی قدرت می‌رسد. واقع‌نگری کوپولا باعث شده انسان‌ها فقط عاملان قدرت نشان داده شوند؛ او هرگز آن‌ها را قدرتمندان واقعی نمی‌داند. پوستر فیلم نیز که دست یک خیمه‌شب‌باز را نشان می‌دهد، به خوبی بیان‌گر نگاه پایه‌ای نویسنده است. پدرخوانده دقیقا از همه‌نظر فیلمی است که سینمای جهان انتظارش را می‌کشد.

خلاصه داستان پدرخوانده

پس از پایان جنگ جهانی دوم، خانواده مافیایی کورلئونه در میان دوراهی وارد شدن و یا نشدن به دنیای جدید تبهکاران قرار دارد؛ دنیایی که در آن مواد مخدر حرف اول را می‌زند. پدرخوانده، دُن ویتو کورلئونه، با این تجارت جدید موافق نیست؛ اگرچه رفته‌رفته شرایط تغییر می‌کند.

ماریو پوزو و رمان پدرخوانده

کودکی و شرایط کاری

ماریو پوزو نویسنده ایتالیایی-آمریکایی بود که در منهتن کلان‌شهر نیویورک و محله مشهور آشپزخانه دوزخ به دنیا آمد. خانواده پوزو مانند هزاران خانواده ایتالیایی دیگر از ناپل به ایالات متحده مهاجرت کرده بودند. او دوران کودکی‌اش را در در محله آشپزخانه دوزخ سپری کرد و در رمان مشهورش، پدرخوانده، به ترسیم آن پرداخت. ماریو در شرایطی بزرگ شد که می‌توانست با رهبران مافیای نیویورک آشنا شود. دوران کاری او همزمان با فعالیت سناتورهایی همچون کی فور و جوزف مک‌کارتی بود. در آن دوران کمیسیون‌هایی جهت شناسایی افرادی که فعالیت‌های ضدآمریکایی داشتند، تشکیل می‌شد؛ در این کمیسیون‌ها اغلب به افشای سران مافیا پرداخته می‌شد.

محاکمه رهبران مافیایی در سالهای 1957 تا 1959 بازتاب بسیار گسترده‌ای  برای مردمی که از وجود چنین سازمانی مطلع نبودند داشت. برای ماریو پوزو نیز تمام این اتفاقات دارای جذابیت‌های خاصی بود؛ زیرا او با خیلی از این شخصیت‌ها از دوران نوجوانی‌اش آشنا بود.

نوشتن رمان پدرخوانده برای کسب ثروت

در دورانی که ماریو پوزو رمان پدرخوانده را نوشت، ترکیب همه سازمان‌های مافیایی کاملا مشخص شده بود؛ با این وجود، رمان پدرخوانده دارای یک تفاوت اساسی نسبت به واقعیت سازمان‌های مافیایی بود و این تفاوت در نوع جاذبه و حسی بود که پوزو در اثرش به کار بسته بود. او با استفاده از خلاقیت و به کارگیری حس خاص خود، به سرعت توانست جایگاه ویژه و منحصر به فردی برای خود در ادبیات آنروز ایالات متحده بدست آورد. کتاب پدرخوانده به مدت 67 هفته در راس پرفروش‌ترین کتاب‌های روز آمریکا قرار داشت و باعث شد که هنوز هم این کتاب دارای رتبه خوبی در این رده‌بندی باشد. بعدها او در مصاحبه‌ای با لری کینگ انگیزه اصلی خود از نوشتن این کتاب را کسب درآمد عنوان نمود.

معرفی شخصیت‌ها در 26 دقیقه ابتدایی فیلم

صحنه افتتاحیه فیلم

داستان فیلم با صحبت‌های « امریگو بوناسه را» آغاز می‌شود. او از ستمی که در حق دخترش شده، سخن می‌گوید. از صحنه آغازین داستان متوجه می‌شویم که با افرادی ایتالیایی روبه‌رو هستیم؛ اشاره “بوناسه را” به ایتالیایی بودنش این مسئله را تائید میکند. او ماجرای دخترش را در حالی به پایان می‌رساند که هنوز نمی‌دانیم طرف دیگر گفتگو کیست. او از وضعیت دخترش و آزادی مجرمین توسط دادگاه بسیار اندوهگین است. فرد پشت به دوربین (پدرخوانده) با اشاره دست از حاضرین دیگر در اتاق می‌خواهد که نوشیدنی برای بوناسه را بیاورند. او در ادامه از تصمیمی که برای اجرای عدالت دارد، سخن می‌گوید. در واقع او برای اجرای عدالت به نزد دن ویتو کورلئونه آمده است.
پس از پایان صحبت‌های بوناسه را، پدرخوانده یک پرسش بسیار کلیدی را مطرح می‌کند که ساختار مافیا و همچنین فیلم را روشن می‌کند: «چرا رفتی پیش پلیس؟ چرا از اول پیش من نیومدی؟»

نقد فیلم پدرخوانده

ساختار یک خانواده مافیایی

پدرخوانده, مردی است که به موازات پلیس و دولت حرکت می‌کند. او کاملا شگفت‌زده از این است که چرا “بوناسه را” ابتدا به سراغ او نیامده است. برخورد پدرخوانده با او بسیار سرد است و نشان از کدورتی دارد که بین آن‌ها وجود دارد. در دنیای سیسیلی‌ها مراجعه به پلیس بی‌معنی‌ترین کاری است که می‌توان انجام داد. برای یک اهالی سیسیل، مفهوم عدالت در ساختار دولت و پلیس نهفته نمی‌باشد. خانواده و جامعه شرافتمند بهترین مرجع برای سر و سامان دادن رویدادهایی هستند که برای دوستان، اعضای خانواده و زیردستان اتفاق می‌افتد. «بوناسه را» از این قانون تخطی کرده است, اگرچه کارش خیانت محسوب نمی‌شود، اما برای درخواست عدالت مرجعی بهتر از پدرخوانده وجود ندارد.

همسر دن کورلئونه، مادرخوانده تنها دختر “بوناسه را” است. دن کورلئونه نیز با دلخوری به این نکته اشاره می‌کند. «بوناسه را» تمایلی برای برای ارتباط با خانواده مافیایی کورلئونه ندارد و حتی پدرخوانده را برای نوشیدن یک فنجان قهوه نیز دعوت نمی‌کند. او به همین دلیل کمتر با ساختار کاری مافیا آشناست و زمانی که کورلئونه درخواست او را رد می‌کند، می‌گوید:«هر چه بخواهی می‌دهم!!»

پدرخوانده سعی می‌کند او را متوجه اشتباهش بکند و به او بفهماند که در صورتی که دوستی او را خواسته بود نیاز به پرداخت مبلغی نداشت؛ اما هنوز بوناسه را متوجه شرایطش نیست. او سعی می‌کند که لطف احتمالی پدرخوانده را با مبالغی که می‌تواند خرج کند، پاسخ بدهد. پدرخوانده نیز از او بسیار دلخور می‌شود و به او می‌گوید که دست از بی‌احترامی کردن بردارد. او از این رفتار غیردوستانه بسیار دلخور است و به «بوناسه را» می‌گوید که اگر دوستان قدرتمندی نداشته باشد، ثروت نمی‌تواند برایش امنیت را تضمین کند. سخنان پدرخوانده در این بخش, مسیر داستان را تا انتها روشن می‌کند؛ مسیری که مستقیم از میان اعتقادات ذهنی او و قوانین سخت و خشن مافیــــا می‌گذرد.

خانواده به مثابه باغ عدن

دن ویتو کورلئونه رهبر پرقدرت یک خانواده مافیایی است. در سیسیل خانواده به معنای جمع فامیل و اقوام و خویشان به کار نمی‌رود بلکه به گروهی از افراد جامعه شرافتمند (مافیوزی= عضو مافیا) که تحت رهبری یک فرد قدرتمندتر جمع می‌شوند، خانواده می‌گویند.این فرد قدرتمند به خوبی می‌داند چگونه برای خانواده درآمد کسب کند.

فیلم حس و حالی شبیه وسترن‌های جان فورد دارد. فیلم‌هایی که خانواده در آن همه چیز است. انگار به همه‌ی رنج‌ها و دشواری‌های شخصیت‌های فیلم می‌ارزد تا این تنها دلخوشی امن بماند؛ هرچند به خاطرش بی‌شمار آدم قربانی شود. گویی اینجا همان باغ عدنی است که انسان تبعید شده به زمین در آن آرام و قرار گرفته. شیطان پشتِ در مانده اما اجازه‌ی ورود به این مکان مقدس را ندارد. همه‌ی شخصیت‌های فیلم برای پابرجا نگه داشتن این تنها منبعِ هویت یگانه‌ی خود تلاش می‌کنند. این امر به جذاب شدن فیلم کمک بسیار شایانی کرده است.

فرزاد موتمن، فیلمساز ایرانی، درباره فیلم می‌گوید: «پدرخوانده، برخلاف تصورِ رایج یک فیلم گنگستری نیست.» او این فیلم را یک درام خانوادگی می‌داند. او اعتقاد دارد که خانوادگی بودن فیلم می‌تواند نقطه‌ای برای رهسپار شدن و ورود به دنیای فیلم باشد. فیلمی که به تمامی درباره‌ی خانواده به عنوان پناهگاهی در مقابل خطراتِ دنیای بیرون است. تهدیدی که بنیان خانواده را هدف گرفته تا این تنها پناهگاه را از آدم‌های فیلم بگیرد. گویی خانواده تنها سنگری است که ما را از خطرات بیرونی دور و در مقابل آن‌ها آسیب‌ناپذیر می‌کند.

خشونت آشکار و پنهان در فیلم پدرخوانده

درونمایه فیلم پدرخوانده سرشار از خشونت‌های آشکار و پنهان می‌باشد.دن کورلئونه برای پیشبرد هدف‌های به ظاهر ساده اما اساسی خانواده‌اش دستوراتی خشونت‌بار می‌دهد؛ اگرچه این دستورات با خونسردی تمام صادر می‌شود. به عنوان مثلا می‌توان به صحنه درخواست وکیل دن از کارگردان هالیوود اشاره کرد. پاسخ منفی کارگردان، خشونتی را به همراه دارد که در نوع خود بی‌نظیر است؛ آن‌ها کارگردان را نمی‌کشند اما با بریدن سر اسبش چنان دچار هجمه روحی و روانی بر او وارد می‌کنند که خواسته‌ی پدرخوانده را بدون چشم‌داشتی اجرا می‌کند.

نقد فیلم گادفادر

حتی در جلسه با سولاتزوی ترک، زمانی که محترمانه و حساب‌شده به پیشنهاد او پاسخ رد می‌دهد، بیننده نگران و هراسان از عواقب جلسه منتظر اتفاقی خشونت‌بار است. لوکا براتسی نخستین قربانی به شکل فجیعی کشته می‌شود در شب کریسمس دن کورلئونه که مشغول خرید میوه پرتقال است، هدف گلوله افراد سولاتزو قرار می‌گیرد و به شدت مجروح می‌شود.

استفاده از موتیف پرتقال در فیلم پدرخوانده

منتقدان بسیاری هنگام نقد فیلم پدرخوانده، پرتقال را عنصری شر در فیلم می‌دانند. در بسیاری از صحنه‌های فیلم، پرتقال به عنوان یک نماد فعالیت دارد و خبر از رویداد خاص و عمدتا شومی می‌دهد. به عنوان مثال پیش از بریدن سر اسب، ما میوه پرتقال را در صحنه‌ی قابل می‌بنیم. هنگامی که دن کورلئونه هدف گلوله افراد سولاتزو قرار می‌گیرد، مشغول خرید پرتقال می‌باشد. حتی در هنگام مرگ پدرخوانده، پرتقال همچنان در صحنه حضور دارد.

نقش موسیقی در پیشبرد داستان پدرخوانده

نمی‌توان در نقد فیلم پدرخوانده، از موسیقی بسیار زیبای نینو روتا گذشت. موسیقی متن پدرخوانده، از ترانه‌های قدیمی ایتالیایی سرچشمه می‌گیرد. در برخی صحنه‌ها وظیفه‌ی دراماتیزه کردن حوادث را عهده‌دار است. موسیقی فیلم در برخی صحنه‌ها نیز پوشش ریاکارانه‌ای بر صحنه‌های خشونت‌آمیز دارد.

نقد راجر ایبرت بر فیلم پدرخوانده

مردسالاری مقتدرانه

راجر ایبرت در نقد خود از فیلم پدرخوانده می‌گوید: «داستان فیلم پدرخوانده از درون به مافیا نگاه می‌کند؛ و این زاویه دید، راز موفقیت و سحر و افسون آن است. درک عمومی از مافیا را در آن زمان را این فیلم شکل داده است. دنیای واقعی با مردسالاری مقتدرانه‌ای جایگزین می‌شود که در آن، قدرت و عدالت از پدرخوانده سرچشمه می‌گیرد.» راجر ایبرت همچنین معتقد است که در فیلم، آدم‌های پلید فقط خیانت‌کاران هستند. همانگونه که «مایکل» با بازی «آل‌پاچینو» می‌گوید: «یک فرمان وجود دارد: هرگز در برابر خانواده‌ات قرار نگیر.»

اصحنه‌ی ابتدایی فیلم بسیار مهم می‌باشد. این صحنه درون یک اتاق تاریک با کرکره‌های پایین است. جشن عروسی دختر ویتو کورلئونه در جریان است و در چنین روزی، یک فرد سیسیلی (سیسیل بزرگترین جزیره مدیترانه است و منطقه‌ای خودمختار در ایتالیا می‌باشد.) باید هر درخواست معقولی را برآورده سازد. مردی را می‌بینیم که برای درخواست مجازات مردی که به دخترش ستم کرده، آمده است. ویتو از او می‌پرسد چرا بلافاصله نزدش نیامده است؟

مرد می‌گوید:«مثل آمریکایی خوب، پیش پلیس رفتم.» پاسخ پدرخوانده شالوده کل فیلم را تشکیل می‌دهد:« چرا رفتی پیش پلیس؟ چرا اول پیش خودم نیومدی؟ چه کاری کرده‌ام که باعث شده‌ام این چنین منو بی‌حرمت کنی و با من این‌گونه رفتار کنی؟ اگر دوستانه پیش من آمده بودی، مرد ناکسی که باعث تباهی دخترت شده، همین امروز به سزای اعمالش می‌رسید و به فلاکت می‌افتاد. اگر آدم درست کاری مثل تو دشمنانی داشته باشد، آن‌ها دشمنان من هم هستند و آن وقت آنها از تو خواهند ترسید.»

معرفی استادانه کاراکترهای فیلم

دو جلسه دیگر نیز در ادامه روز و در اتاق مطالعه تاریک پدرخوانده برگزار می شود که با صحنه‌هایی از عروسی بیرون، همزمان است. با پایان صحنه عروسی، بیشتر شخصیت‌های اصلی معرفی شده‌اند و درباره آن‌ها نکات مهم را فهمیده‌ایم. این افتتاحیه استادانه‌ای از فلیم‌سازی است. کاپولا انبوه بازیگرانش را چنان با مهارت روی صحنه می‌آورد ک ما یک‌باره به درون دنیای پدرخوانده کشیده می‌شویم.

فیلم‌نامه پدرخوانده از هیچ الگویی به جز ساختار کلاسیک که در آن قدرت بین نسل‌های متفاوت جریان دارد، پیروی نمی‌کند. پی‌ریزی بعدی حوادث در فیلم، با جزئیات هنرمندانه‌ای ساخته شده است. تقاضای جانی فونتانه، خواننده شکست خورده، با صحنه‌های هالیوود پاداش داده می‌شود. اشک‌های او، وقتی صاحب‌کارش در تخت با آنچه از اسب مسابقه‌اش باقی مانده پیدا می‌شود، لحظه تکان دهنده‌ای را می‌سازند.

زنانگی و نقش زن‌ها در فیلم پدرخوانده

راجر ایبرت در نقد فیلم پدرخوانده پرسشی ساده را مطرح می‌کند: اسم همسر ویتو چیست؟ او همسر ویتو در فیلم را مانند سایه‌ای بی‌اهمیت می‌داند. یک مادربزرگ فربه سیسیلی که همراه شوهرش در عکس‌های عروس ژست می‌گیرد؛ اگرچه او هیچ نقشی در حوادثی که در اتاق مطالعه شوهرش اتفاق می‌افتد، ندارد. در پدرخوانده جای کمی برای زن‌ها وجود دارد. سانی کورلئونه، پسر بزرگ ویتو، از آن‌ها بهره‌برداری می‌کند و سپس دور می‌اندازد؛ او همسرش را نیز نادیده می‌گیرد.  کانی کورلئونه (با بازی تالیا شایر)، دخترِ دُن ویتو، چنان مورد بی‌اعتنایی است که شوهرش اجازه ورود به کسب وکار خانواده را ندارد و صرفا برایش استخوانی می‌اندازند (شغلی به او می‌دهند)؛ حتی زمانی که کشته می‌شود، مایکل با خونسردی به خواهرش درباره آنچه رخ داده دروغ می‌گوید.

داستایفسکی

هنگام نقد فیلم پدرخوانده، می‌توان نگاهی به کلام داستایفسکی بیاندازیم. «داستایفسکی» می گفت: بهتر است آدم، تلخ‌کام باشد و بداند تا اینکه خوشحال باشد ولی احمق. پدرخوانده همچون به این عقیده داستایفسکی اعتقاد دارد و  کامیابی او در این است که  «سرنخ» ماجراهای زندگی‌ اش را در «دست کله گنده‌‌ها» نیست و خودش صحنه‌گردان ماجراست.او می‌داند که دستیابی به این هدف مستلزم «احمق نبودن» است. او می‌داند که منافع بین افراد و گروه‌ها چگونه جریان دارد و قدرت چگونه به دست می‌آید و حفظ می‌شود.

در فیلم پدرخوانده، مایکل (فرزند ویتو) معتقد است که دوران پدرش رو به پایان است. او می‌گوید:«روش پدرم برای انجام کارها دیگه قدیمی هست. حتی خودش هم اینو می‌دونه. در عرض پنج سال، خانواده کورلئونه کاملا قانونی شده». سخن مایکل گواه بر این است که آن‌چه تا دیروز قانونی نبوده، قانونی می‌شود و منطق تولیدی که پساصعنتی باشد شکلی از روابط کاری را اقتضا می‌کند که مناسب جامعه ای فئودالی نیست اگرچه می تواند شباهت‌هایی هم داشته باشد.

نقد فیلم The Godfather

نبرد میان گروه‌های مافیایی در پدرخوانده

گروه‌های مافیایی و دشمن کورلئونه با او جنگ‌هایی را آغاز می‌کنند تا جایی که سانی، پسر بزرگ دُن کورلئونه، کشته می‌شود. در این لحظه، داستان به مسیر تازه‌ای می‌رود. کورلئونه سران خانواده‌های مافیایی را به جلسه‌ای دعوت می‌کند تا از ادامه‌ی این روند، جلوگیری کند و اگر امکان دارد، ورق را به سود خود برگرداند.

در پایان نشست سران مافیا، بر خلاف آغاز آن،  لحن دُن کورلئونه تغییر می‌کند و تلوحیا با گویشی طنزآلود می‌گوید: «من آدمی خرافاتی هستم. اگر اتفاقی برای پسرم رخ بده، مثلا مامور پلیس با تیر بکشدش یا تو سلولش خودشو حلق‌آویز کنه یا صاعقه بهش بزنه، اون زمان برخی از حاضرین این جمع رو مقصر می‌دونم.» اکنون پدرخوانده نوید تعاملی نوین را در میان گروه‌های مافیایی می‌دهد.

دُن کورلئونه در نهایت مایکل را به عنوان جانشین خود انتخاب می‌کند و اختیارات خود را به او می‌دهد.  او با هشدارهایی جدی به مایکل، در خصوص اطرافیان و دشمنان خانواده، فصل جدیدی را در عملکرد خانواده‌ی کورلئونه می‌گشاید. مایکل با ایستادن بر قله تجربیات و فراز و نشیب‌های خانواده، همزمان با مراسم مقدس غسل تعمید در کلیسا، سران اغلب خانواده‌های مافیایی رقیب را نابود می‌کند. روح “قدرت” خانواده‌ی کورلئونه جان تازه‌ای می‌گیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.