پیش از آن که به نقد فیلم رستگاری در شاوشنک بپردازیم، شاید بد نباشد به رمانی که فیلم از آن اقتباس شده بپردازیم. فرانک دارابونت، کارگردان فیلم، با اقتباسی مستقیم از رمان مشهور استفن کینگ این فیلم را ساخته و نیاز است تا پیشینهی فکری، آثار و شخصیت نویسندهی آن را مورد بررسی قرار دهیم. عنوان اصلی منبع اقتباسی این فیلم «ریتا هیورث و رستگاری در شاوشنک» است. استفن کینگ پیش از این با رمانهایی مثل «carrie»، «the shining»، «It»، «the green mile» و چندین شاهکار دیگر به پیشواز ژانر وحشت رفتهاست.
«رستگاری از شاوشنک» رمانی نیست که ترس را به گونهای که در سینما معمول است، نمایش دهد؛ هرچند فضاسازی جزء جدانشدنی هر داستانیست؛ فرانک دارابونت نیز با وارد کردن سلیقه و نظر خود در رمان و تبدیل آن به فیلم، ماهیّت متفاوتی را نسبت به اثر کینگ خلق کردهاست. اما محتوایی که در دل هردوی آنها جاری است، داستانی است که ماجرای «اندی دوفرِین»، «الیس بویل ردینگ» و دیوارهای بلند آجری زندان بدنامی را بازگو میکند که پیش از این، مشابه آن را ندیدهایم. در ادامه این متن به نقد فیلم رستگاری در شاوشنک میپردازیم.
ماجرای صدرنشینی در وبسایت IMDB
پیش از خواندن نقد فیلم رستگاری در شاوشنک، بد نیست تا نگاهی به ماجرای صدر نشینی این فیلم در وب سایت IMDB داشته باشیم. ماجرا اینگونه است که تا سال ۲۰۰۸ «رستگاری درشاوشنک» دومین یا سومین فیلم برتر این سایت بود؛ در حقیقت این «پدرخوانده» بود که برای سالها در صدر جدول قرار داشت؛ ناگهان با اکران فیلم «شوالیهی تاریکی»، سایت IMDB با یک طوفان عجیب و غریب مواجه شد. دومین قسمت سهگانهی بتمن نولان یک بلاکباستر غولپیکر بود که در زمان خودش رکوردهای باکس آفیس را جابهجا میکرد. منتقدان نیز را خود بیخود شده بودند. بنابراین فیلم در همان هفتهی اول «پدرخوانده» را به زیر کشید.
بسیاری از طرفداران فیلم به این نتیجه رسیده بودند که «شوالیهی تاریکی» باید در جایگاه نخست باشد؛ آنها همه نمرهی صفر به فیلم «پدرخوانده» میدادند. در همان زمان، بقیهی کاربران IMDB بیدار شدند و با دیدن این حرکت ناعادلانه با نمرههای صفرشان از «شوالیهی تاریکی» پذیرایی کردند. این حملهها و ضدحملهها برای ماهها ادامه پیدا کرد. هنگامی که آبها از آسیاب افتاد، ناگهان همه متوجه شدند این «رستگاری در شائوشنک» است که در جایگاه اول قرار دارد. در این لحظه طرفداران «شوالیهی تاریکی» و «پدرخوانده» به این مساوی راضی شدند و به کار و زندگیشان برگشتند.
پیروزی امید در فیلم رستگاری در شاوشنک
فیلمهای هنری بسیاری وجود دارند که به گونهای عمیق به پیچیدگیها و فلسفههای زندگی و احساسات و افکار بشر میپردازند؛ اما کمتر فیلمی را میتوان پیدا کرد که اینقدر به طرفِ روشن زندگی امیدوار باشد. این فیلمبه گونهای موضوع را به نمایش میگذارد که بنندگان عمومی سینما نیز آن را درک کنند و با آن همذاتپنداری کنند.
«رستگاری در شائوشنک» دربارهی چیز پیچیده و حساسی به اسم «امید» است و در این فیلم «امید» پیروز میشود. ساختن فیلمی امیدوارانه خیلی آسان است؛ اما کار سخت این است که فیلم به جای خوراندن یک فانتزی به بیننده، حقیقت را به شفافترین و واقعگرایانهترین شکل ممکنش جلوی بیننده کالبدشکافی کند؛ و تماشاگری را که از دنیا بریده است با امید تحت تاثیر قرار دهد. فیلم میتواند کسی را که به تاریکی باور دارد، به سمت روشنایی برگرداند. «رستگاری از شاوشنک» با همه ارتباط برقرار میکند؛ چون امید را در همهی ما زنده میکند.
سفر اندی به جهان تلخ و ترسناک زندگیاش
سکانس آغازین فیلم از جایی آغاز میشود که ما از دیدگاه یک روایتگر سوم شخص، اندی را مست و بدحال درون ماشینش میبینیم. اندی از ماشین پیاده میشود. فیلم با فلشفوروارد به صحنهی دادگاه میرود. این سکانس با پرشهای زمانی و بدون هیچ پرگویی، بیننده را به سمت دغدغهی اصلی اندی میبرد.
اندی بهجرم قتل همسرش و معشوقهی او به دو حبس ابد محکوم میشود. دادگاه از او میخواهد برای حقیقتی که ادعایش را دارد، شواهدی بیاورد؛ اگرچه اندی روایتی برای بازگو کردن ندارد. همه ماجرا برداشت وکیل مدافع از واقعه است و بیننده هم جز این، حقیقتی برای اتّکا ندارد. مستی استعارهای از زندگی اندی، تا پیش از محکوم شدن او به حبس ابد است.
در ادامه ما چهره افرادی را میبینیم که در جلسه داداگاه حاضرند و اندی که در سوی دیگر، بیدفاع در برابر انسانهایی ایستاده که دوست دارند او را گناهکار بدانند. تنها سلاحی که اندی برای پیدا کردن حقیقت دارد، عشقیست که بههمسرش داشته و میداند که باوجود شکستهشدن از خیانت او، هرگز چنینکاری با او نمیکرد. این برای آرام کردن وجدانش کافی است، اما برای قانع کردن جهان اطرافش نه.
کینگ در همین ابتدا با بیننده اتمام حجت میکند که حداقل در دنیای او، حتی راوی سوم شخص حقیقت مطلق را نمیداند و دارابونت جهان تلخ و ترسناک اثرش را به مخاطب میچشاند. قاضی حکم اندی را صادر و با دیالوگش تلخی و قطعیّت دنیای فیلم را بیش از پیش دیکته میکند:
شما انسان سرد و بیرحمی هستید و فقط نگاه کردن به شما، خون رو توی رگهام منجمد میکنه!
بُهت اندی نشان از ناتوانی او در پذیرفتن فاجعهایست که برای زندگیاش افتاده و از اینجا سفر دور و دراز او شروع میشود و کارگردان، تولد دوبارهی او را در سکانس بعدی بهتصویر میکشد.
جهان فرانک دارابونت در فیلم رستگاری در شاوشنک
جهان فرانک دارابونت در فیلم رستگاری در شاوشنک اگرچه با امید به سرانجام میرسد، اما پرسش های بسیاری را مطرح میکند. دارابونت، شخصیت هایی را در این فیلم خلق می کند که کارکرد ماهیتی زندان را زیر سئوال میبرند. او خود زندان را استعارهای از زندگی و تمام چیزهایی میداند که ما را به آن مقید میکند. همهی ما زندانی هستیم؛ شماری از ما محکوم به حبس ابدیم، برخی منتظر اجرای حکم مرگ و اندکی نیز با امید سرشار به آزادی و پرواز در اعماق قلب زندگی میکنیم.
رستگاری در شاوشنگ یکی از آن فیلم هاست که دیدنش میتواند سالهای متمادی ما را درگیر جریان غریب زندگی شخصیت هایش کند. فیلم روحمان را به نفس زندگی و جنگیدن ترغیب و امیدوار میکند. این فیلم داستان امید و بزرگی روح بشری در فضایی مبهم است حکایت ماجراها و حوادثی غمانگیز و در عین حال دلچسب است. روایت زندگی دهشتبار آدمهایی است که ابتدا هیچ علاقهای به محیط وحشتزایی که در آن قرار میگیرند ندارند، و با زجر و شکنجه و مصیبت آن را تحمل میکنند تا بهتدریج بهآن خو بگیرند.
فیلم رستگاری در شاوشنگ دربارهی این مفهوم است که چگونه میتوان در عمق روزمرگی، اسارت، رکود و رخوت که چون مردابی انسان را در خود فرو میبرد، به روشنی و رهایی رسید. این موضوع بار دیگر مفهوم معجزه را که از اجزای جدانشدنی جهان بینی دارابونتی است بارز میکند.
مسئله تنهایی و انزوا
پذیرش احساس تنهایی
اندی در ابتدای ورود به زندان، فردی منزوی است و به شدت احساس تنهایی میکند. وی ابتدا به عنوان خریدار با رِد آشنا میشود، چرا که رد جنسهای قاچاق به زندان میآورد و به زندانیان میفروشد.در خلال تعاملات اندی و رد، اندی میآموزد که زندان مانند یک جامعهی کوچک است. در فیلم اتحاد و همکاریهای متقابل میان افرادی چون نگهبانان ، زندانیان، نگهبانان و حتی خود رئیس زندان را میبینیم.
اندی، اقداماتی انجام میدهد که بیننده متوجه میشود وی انسانی آزاد است و یه آزادی خود اطمینان دارد. شخصیت دیگر فیلم،رد ، دیدگاهی کاملا متفاوت دارد. او معتقد است که هیچیک از زندانیان در زندان، آزاد نیستند. با این حال، هردوی آنها به دنبال یک چیز مشابه هستند: امید! که به طور کنایهآمیزی، یکی از آنها امید دارد و دیگری حتی از فکر کردن راجع به امید خودداری میکند.
مواجهه با تنهایی
بعد از این موضوع، اندی سعی میکند از لاک تنهایی خود درآمده و از مهارتهای خود برای برقراری ارتباط و به نوعی زندگی در جامعهی کوچک ( زندان ) استفاده کند. وی از استعداد قابل توجه خود برای توسعه و زیباسازی کتابخانه ی زندان بهره میبرد، امور مالیاتی نگهبانان را انجام میدهد و حتی در روابط بین فردی زندانیان مداخله میکند. رفته رفته، اندی با این شرایط کنار میآید و با احساس تنهایی خود رو به رو میشود.
نقد فیلم رستگاری در شاوشنک: جمعبندی پایانی
اندی با رد درباره موضوعی گفتگو میکند که قابل توصیف نیست؛ از امید؛ و کارگردان این پدیدهی توصیفناپذیر را در سکانسی که اندی تمام بلندگوهای زندان را از موسیقی پُر میکند، به تصویر میکشد. اندی شخصیتی درونگرا است و این، ارتباط محدودش را با افراد داخل زندان بهخوبی توجیه میکند. استیون کینگ بهدرستی نشان میدهد که میشود اگزیستانسیالیسم را برای رسیدن به آزادی در یک دست نگه داشت و در دست دیگر مسیحیّت را برای ایمان داشتن به خدا بهکار گرفت؛ در این بین تنها رویکرد لازم انسانیّت است.
درونگرایی اندی به او شخصیتی عارفمسلک داده است؛ و همزمان، خطرهای اخلاقی را هم از او دور نگه داشتهاست. پس طبیعیست که بهمرور، خوبیهای اندی خواهناخواه به دیگران نیز سرایت پیدا کند؛ هرچند اندی رسالت خودش را بیشتری در میانجیگری برای رد میبیند و نه منجیگری! امید در دل اندی شکوفا شده و وقتی برای آخرین بار از انفرادی خارج میشود، دیگر تصمیمش برای عملی کردن نقشه قطعیست. رستگاری قرار است «در» شاوشنک اتفاق بیفتد و سپس، فرار از آن ممکن میشود.
دیدگاهها درباره “نقد فیلم رستگاری در شاوشنک” :
😊👍